انشا زمستان




فصل ها ،این نعمت های زیبا که هر کدام مانند لباسی بر تن عریان طبیعت می نشینند. و آن را مانند تابلویی نقاشی پر رنگ می کنند تا ما نشانه هایی از قدرت خداوند را در یابیم و با تماشای این صحنه های زیبا روحمان را جلا دهیم.





زمستان یکی از زیبا ترین فصل های طبیعت است ، که برف در آن مانند لباس سفیدی بر تن نو عروس طبیعت می نشیند و آن را برای رسیدن بهار آماده می سازد . در خیابان که قدم می گذاری آدم برفی ها مانند چسب های ایستاده بر خیابان ، نوید آمدن زمستان را با لبخندی بر لب و کلاهی بر سر می دهند . کودکان نیز با شادی های کودکانه فریاد می زنند و یکدیگر را با گلوله های برف هدف می گیرند.

تو از کنار ان ها می گذری با خود فکر می کنی که که اگر این فصل نبود شاید این کودکان شاد دیگر نبودند و تو انگیزه ای برای قدم زدن نداشتی. به راهت ادامه می دهی آتشی در دل سرما در گوشه ی خیابان زبانه می کشد ، و تو را به گرمای خودش دعوت می کند و تو نیز دست های از سرما سرخت را بر روی آتش می گیری ، و به سرمای از باد این فصل فکر می کنی که به علت دوری خورشید از زمین است.
فصل ها بسیار زیبا اند فقط کافی است کمی با دقت به اطرافمان نگاه کنیم تا به زیبایی ها و ویژگی های این فصل پی ببریم و به قدرت خدا ایمان پیدا کنیم.




انشاهای مرتبط :

انشا در مورد زمستان

انشا زمستان

انشا در مورد زمستان

انشا ادبی درباره زمستان

 

نظر شما در مورد این انشا چی هست ؟ نظر بزارید ممنونم