گسترش ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند پایه دوازدهم
آدم های بسیاری در این کره ی خاکی زندگی می کنند که در طول عمرشان مشغول به انجام دادن کارهای خوب ، چه بزرگ و چه کوچک هستند و گاهی بعضی از آن آدم ها برای همیشه به صورت ناشناس باقی می مانند .
آدم های بسیاری در این کره ی خاکی زندگی می کنند که در طول عمرشان مشغول به انجام دادن کارهای خوب ، چه بزرگ و چه کوچک هستند و گاهی بعضی از آن آدم ها برای همیشه به صورت ناشناس باقی می مانند .
گسترش ضرب المثل عالم شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل پایه دوازدهم
در دوران قدیم مردی در شهری زندگی می کرد که مردم آن شهر به علم های مختلف علاقه داشتند و بسیار به مطالعه می پرداختند و در بین آن مردم بزرگان زیادی وجود داشتند اما آن مرد از شغل خود یعنی دزدی کردن به زندگی خود ادامه می داد .
جواب شعر گردانی پایه دوازدهم صفحه 41
عشق و محبوب همیشگی ما خداوند در هنگام آفرینش ما انسان ها روح خودش را درون جسم های ساخته شده از خاک ما دمید و در درون ما تکه ای از شور عشق به خود را قرار داد که باعث شد ما انسان ها همیشه و در تمام لحظات زندگی خود و تا زمان مرگ به دنبال معشوق ابدی خود باشیم .
بازنویسی حکایت اعرابی ای را دیدم در جمع طلافروشان :
مردی
عرب را در جمع طلافروشان بصره ملاقات کردم که از دوران جوانی اش حکایتی را
نقل می کرد . او می گفت که در روزگار جوانی همه ی خوشبختی و راحتی دنیا را
در بین طلا و نقره های درخشان مشاهده می کردم و همیشه در مبادلات و تجارت
های کوچک و بزرگ مشغول به کار بودم و درآمد خوبی کسب می کردم . اما هرگز
از این درآمد راضی نبودم و آن موقع به دنبال گنجی بسیار بزرگ که در بیابان
نهفته شده بود ، راهی بیابان شدم .
مادرم صبح پنجره را با دستان پر مهر و عطوفتش باز کرد . از بیرون نسیم سردی به درون خانه وزید و صورت مرا نوازش کرد و از خواب بیدار شدم .
انشا ادبی زمستان گذشت و بهار آمد پایه دوازدهم صفحه 32
صبح با شنیدن آواز گنجشک هایی که بر روی درخت بودند از خواب خوش زمستانی بیدار شدم ؛ پرندگان زیبا با آواز خود خبر از رایحه ی جدیدی می دادند که به تازگی به مشامشان خورده بود . آن رایحه ، رایحه ی خوش بهار بود .
مثل نویسی پایه دوازدهم
ضرب المثل " به پایان آمد این دفتر حکایت هم چنان باقی " برگرفته شده از یکی از مصراع های شعر سعدی است و در مواقعی کاربرد دارد راوی حکایتی را شرح می دهد که در گذشته اتفاق افتاده است و اکنون نیز در جریان است ولی هنوز حکایت به پایان خود نرسیده است . هم چنان ادامه خواهد یافت و یا اینکه راوری در مورد یک موضوع حکایتی را مربوط به فرد خاصی روایت می کند و پایان حکایت مربوط به آن فرد مشخص می شود اما این حکایت در مورد افراد دیگر با سرنوشت های متفاوتی ادامه خواهد یافت .
در روستایی خوش آب و هوا پسری بازیگوش در کنار پدر و مادر خود زندگی می کرد . پسرک با کودکان همسایه در کوچه از صبح تا شب بازی می کرد و بسیار خوشحال بود .
مثل نویسی (گسترش ضرب المثل) پایه دوازدهم
در روزگاران قدیم دو پسر با یکدیگر دوست بودند . آن ها از زمان کودکی با یکدیگر بزرگ شده بودند و خیلی به همدیگر وابسته بودند . آن ها در همه کارهایشان به همدیگر کمک می کردند و اگر برای یکی از آن دو مشکلی پیش می آمد ، نفر دیگر برای حل مشکل دوستش از هیچ کمکی دریغ نمی کرد .
یکی از خاطرات زندگی خود را بنویسید .
در ابتدای هفته مهر و شروع فصل پاییز من با دوستانم در راه مدرسه و در محله ی خودمان اوقات خوب و خوشی را سپری می کردیم و ما دوستان در همه ی کارها و گرفتاری ها شتابان به کمک یکدیگر می رویم .
گسترش ضرب المثل باز فیلش یاد هندوستان کرد
در روزگاران قدیم پسر جوانی زندگی می کرد که شغلش آهنگری بود . در یکی از روزها که پسر جوان در مغازه اش مشغول کار و کسب درآمد بود ، دختر زیبایی از جلوی مغازه او رد شد .