انشا پدر بزرگ




انشا پدر بزرگ




کسی هست که وقتی نا امید و سر خورده می شوم و دوست دارم مرگ را در آغوش بگیرم ، به من امید می دهد و یک زندگی دوباره و بدون دغدغه به من می بخشد ؛ دوستت دارم پدر بزرگ .

مردی بلند قد و خوش اندام با مو و ریش های مرتب و سفید پر پشتش که همیشه آن ها را شانه می کند و لباس تمیز می پوشد و همیشه خود را معطر می کند ، با دستانی پینه بسته مانند سنگ و چشمانی درخشان همچون مروارید و ابرو هایی کشیده و دندان های ریز و سفید مثل صدف ، او پدر بزرگم و شاید خدای دومم است.




 

کسی که بسیار مهربان ، دلسوز ، با ایمان و با جذبه است . هر زمانی که نا امید می شوم با اخلاق خویش مرا آرام می کند و با گرمای محبت دستانش دانه های آرامش را تک تک در قلبم می کارد و مثل این که بار دیگری از نو آفریده شده ام.

 

من به او احترام می گذارم و روی حرفش ، حرف نمی زنم ،او مرا به عبادت و با خدا بودن دعوت می کند گویی فرشته ای زمینی و مراد من و خیلی هاست ، و این خیلی خیلی حالم را خوب می کند.

 

در پایان باید گفت و نوشت و عمل کرد به اینکه : احترام به بزرگ تر ها واجب است و می توان از آنها مثل یک مکمل برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی استفاده کرد ، پس آنها را دریابیم و قدر بدانیم.

 

 

نظر شما در مورد این انشا چی هست ؟ نظر بزارید ممنونم