انشا امتحان ریاضی
بسیاری از دانش آموزان به طور یقین با درس ریاضی مشکل پیدا کرده اند ، بعضی از آنها مشکلات سطحی دارند و بعضی بسیار عمیق که درس ریاضی را مانند یک دیو زشت و شکست ناپذیر می دانند .
ما دانش آموزان ممکن است پیش خود فکر کنیم که اصلا ما برای چه باید درس ریاضی را بخوانیم ، وقتی که نیازی به آن نداریم! اما این تصور غلط ما از ریاضی است زیرا ما اگر در خیابان قدم بگذاریم و به پدیده های اطرافمان توجه کنیم می بینیم که ریاضی کاربرد زیادی در زندگی روز مره ما دارد مانند : به کار گرفته شدن علم ریاضی برای ساختمان سازی ، محاسبات کارخانه ها و ساده ترین آن هنگامی که ما به خرید می رویم ، حساب و کتاب لازم است. به هر حال آنهایی که مشکلات عمیق در درس دارند از فرا گیری این دانش بیزارند هر چند که هر علمی خالی از سختی و مشکلاتش نیست.
ما توانایی
درک بهتر برای درس ریاضی را خواهیم داشت اگر بر سر کلاس هنگامی که معلم
زحمت کش ما مشغول تدریس است بیشتر توجه داشته باشیم و اگر مطلبی را متوجه
نشدیم از معلم خود بخواهیم بیشتر و یا مجددا مطالب را توضیح دهد.
و پس از اتمام کلاس در خانه به تمرین بپردازیم و از اطرافیانمان درخواست کمک نماییم تا مطالب در ذهن ما حک شود.
بنده نیز از این غول بی شاخ و دم بیزارم ، برای این که زمان خیلی محدودی مانده بود تا من با این غول مبارزه کنم ، و علاوه بر این غول ، دیو دیگری هم به نام استرس وجود داشت ، اما من بیشتر سعی داشتم که اصلا توجهی به آن نداشته باشم ، تا این که یک روز مانده به این آزمون قرار بر این شد تا من در کلاس تقویتی آن شرکت کنم ، جمع کمی از بچه ها آمده بودند و این موضوع به نفع من شد تا دیگر هیچ حواس پرتی نداشته باشم یا به دلیل فهم نادرست من از این درس ، خود را درون سرزمین رویا ها و خیال پردازی هایم اسیر کنم.
درست بعد از اتمام کلاس به خانه بازگشتم اما هر لحظه که قصد داشتم به مطالعه آن درس بپردازم خودم را منصرف میکردم و دلیل قانع کننده ای برای خود نداشتم ، تا این که به سرعت شب قبل از امتحان فرا رسید و من به شیوه ی دانش آموزانی که عادت دارند فقط شب قبل امتحان را به مطاله بپردازند عمل کردم ، در آن لحظه مطالبی را می خواندم که معلم بر سر کلاس تقویتی به ما آموخته بود و آن مطالب برای من شیرین و کاملا قابل فهم بود . اما استرس درون من وجود داشت برای این که مدت زیاد دیگری تا برگزاری آزمون باقی نمانده بود .
بلاخره زمان روبه رو شدن با این دیو فرا رسید ، هر چند که مدتی قبل از آن کاملا متنفر بودم اما شب قبل از روبه رویی با آن کمی به این دیو علاقه مند شده بودم برای این که مقداری از آن را توانسته بودم درک کنم ، و بلاخره زمان تمام شد و به من احساس رهایی و شادی دست داد . اما بعد از آن امتحان هر روز خودم را سرزنش می کنم ، که اصلا روبه رو شدن با این درس به ظاهر دیو ، لازم به داشتن ترس و استرسی نبود اگر من از قبل دارای آمادگی بودم و زمان کافی را برای یاد گیری آن اختصاص می دادم . و شاید نتیجه ی عمل من زمانی بهتر می شد که من یک برنامه ریزی خوب ، دقیق و مناسب داشتم.
نظر شما در مورد این انشا چی هست ؟ نظر بزارید ممنونم