انشا خاطره یک روز از کلاس
انشاء با موضوع خاطره یک روز از مدرسه
کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم درس ۶ صفحه ۸۱ با قالب خاطره یک روز از کلاس
روز شنبه ساعت هفت و سی دقیقه با استرس فراوان وارد مدرسه شدم برای این که
در آن روز قرار بود از بچه های کلاس ما امتحان ریاضی گرفته شود .
من از این درس ریاضی که برای دیگران خیلی شیرین است خاطره های خوبی نداشتم و آن روز هم معلوم بود که آخر و عاقبت آن امتحان برای من چه خواهد شد اما در روز قبل برای مقابله با این غول مرحله اخر خودم را آماده ساخته بودم .
زنگ اول مدرسه برای من همانند یک سال طول کشید و هر قدر به زمانی که برگه های امتحان را به ما می دهند فکر می کردم استرس درون من چندین برابر می شد .
اما بلاخره زنگ اول برای من تمام شد و پس از زنگ تفریح نوبت به زنگ دوم رسید که در آن لحظه اتفاق جالبی رخ داد که من را کمی آرام تر می کرد ، هنگامی که وارد کلاس شدم معاون مدرسه نیز وارد کلاس شد و در آخر کلاس بر روی نیمکت بچه ها نشسته بود و بچه های از همه جا بی خبر که از در کلاس با ادا ها و رفتار های عجیبی وارد کلاس می شدند را مشاهده می کرد و مثل این که می خواست شناخت بهتری درباره ی بچه ها داشته یاشد و این صحنه طنز ایجاده شده حس خوبی به من بخشید .
بلاخره زنگ سوم و زمان روبرویی با برگه امتحان رسید و پس از این که برگه را دریافت کردم به طور مهندسانه ای با برگه برخورد کردم و همه سوال ها را با تمام نا امیدی و پوچی جواب دادم و چند دقیقه مانده به زنگ خانه معلم برگه ها را جمع کرد و هنگامی که نوبت تصیح برگه من رسید با حالت بیهوشی منتظر به شنیدن نمره ام شدم که معلم نمره بیست را به من داده بود ، و این اولین نمره بیست من از این درس بود که پس از چندین سال توانستم بدست آورم و آن روز با اشتیاق و سرعت فراوان به سمت خانه می دویدم تا این خبر را به خانواده ام برسانم .