بازنویسی حکایت روزی در فصل بهاران با جمعی از دوستداران
بازنویسی حکایت پایه هفتم صفحه 34
در یکی از روزهای فصل بهار که هوا بسیار خوب بود تصمیم گرفتیم با چند تا از دوستانمان به طبیعت برویم و ناهار را آنجا بخوریم .
به کنار رودی که از دل کوه می جوشید رسیدم و زیر انداز را کنار رود انداختیم تا کمی استراحت کنیم و لذت ببریم . مشغول تماشای زیبایی های طبیعت بودیم که متوجه شدیم سگی از دور به طرف ما می آید .